My lover is a Mafia [The End.. part 27]
از خوشحالی لبخندی زدین و بعد از ادای احترام از مرکز خارج شدین...
•کنار ساحل•
بعد از خروج از مرکز و پوشیدن لباس های عادیتون تصمیم گرفتین به تماشای دریا بیاین. دریا جزو علایق مشترکی بود که داشتین.
همونطور که از بالای سکو ها به دریا نگاه میکردی حرفی زدی...
× فکر کنم واقعا به این استراحت نیاز داشتیم
÷اوهوم... این یه ماه واقعا سخت کار کردیم
×*نگاهی بهش کردی* کردیم؟ مثل اینکه یادت شده همه شلیکارو من انجام میدادم
÷ خب منم ماشینو میروندم!
×*خنده ای کردی* چون تنها کاریه که بلدی...
÷ میتونم بهت ثابت کنم که کارای دیگه هم بلدم
نگاهتو از دریا گرفتی و کامل به سمتش چرخیدی
× پس ثابت کن
پوزخندی زد و جلوی روت زانو زد. از این حرکتش شوکه شدی و فقط نگاهش کردی...
÷ فکر کنم عشقم به تو از یه نگاه شروع شد. بعد از اون نگاه تو شدی کسی که قلب و ذهن منو درگیر خودش کرد و حالا کسی هستی که قلبمو کاملا در اختیار داره. اتفاقای زیادی برامون افتاد و لی ما الان اینجاییم،کنار هم و من میخوام اینو بدونم که*جعبه انگشتری رو روبهت باز کرد* اونقدر دوستم داری که بتونی تا آخر عمرت منو کنار خودت تحمل کنی؟
همونطور که چشمات پر از اشک بود به خاطر این حرفش خندیدی و ادامه داد...
÷ حاضری تا ابد مال من باشی هوانگ ات؟
× الان داری ازم میخوای برای دومین بار بشم همسرت؟
خنده ای کرد و خواست حرفی بزنه که تو هم جلوش نشستی، دستاتو قاب صورتش کردی و بوسه کوتاهی روی لبش گذاشتی.
× بله هوانگ هیونجین، اونقدر عاشقت هستم که بتونم تا آخر عمرم تحملت کنم...
••••
(راوی): شاید این آینده ای نبود که انتظارشو داشتین اما آینده ای بود که دوسش داشتین. زندگی توی کانادا به عنوان دوتا پلیس مخفی... عجیب بود! اینکه چجوری کارتون از مافیاهای بزرگ کره به بهترین پلیس های مخفی کانادا کشید رو خودتون ام نمیدونستید. شاید این راهی بود که هوسوک براتون باز کرد و شما تصمیم گرفتین ادامش بدین! اما هر چی بود شما الان خوشبخت ترین زوجی بودین که میشد تصور کرد.
The End...
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #تهیونگ #جانگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #یونگی #ادیت #سناریو #فیکشن
•کنار ساحل•
بعد از خروج از مرکز و پوشیدن لباس های عادیتون تصمیم گرفتین به تماشای دریا بیاین. دریا جزو علایق مشترکی بود که داشتین.
همونطور که از بالای سکو ها به دریا نگاه میکردی حرفی زدی...
× فکر کنم واقعا به این استراحت نیاز داشتیم
÷اوهوم... این یه ماه واقعا سخت کار کردیم
×*نگاهی بهش کردی* کردیم؟ مثل اینکه یادت شده همه شلیکارو من انجام میدادم
÷ خب منم ماشینو میروندم!
×*خنده ای کردی* چون تنها کاریه که بلدی...
÷ میتونم بهت ثابت کنم که کارای دیگه هم بلدم
نگاهتو از دریا گرفتی و کامل به سمتش چرخیدی
× پس ثابت کن
پوزخندی زد و جلوی روت زانو زد. از این حرکتش شوکه شدی و فقط نگاهش کردی...
÷ فکر کنم عشقم به تو از یه نگاه شروع شد. بعد از اون نگاه تو شدی کسی که قلب و ذهن منو درگیر خودش کرد و حالا کسی هستی که قلبمو کاملا در اختیار داره. اتفاقای زیادی برامون افتاد و لی ما الان اینجاییم،کنار هم و من میخوام اینو بدونم که*جعبه انگشتری رو روبهت باز کرد* اونقدر دوستم داری که بتونی تا آخر عمرت منو کنار خودت تحمل کنی؟
همونطور که چشمات پر از اشک بود به خاطر این حرفش خندیدی و ادامه داد...
÷ حاضری تا ابد مال من باشی هوانگ ات؟
× الان داری ازم میخوای برای دومین بار بشم همسرت؟
خنده ای کرد و خواست حرفی بزنه که تو هم جلوش نشستی، دستاتو قاب صورتش کردی و بوسه کوتاهی روی لبش گذاشتی.
× بله هوانگ هیونجین، اونقدر عاشقت هستم که بتونم تا آخر عمرم تحملت کنم...
••••
(راوی): شاید این آینده ای نبود که انتظارشو داشتین اما آینده ای بود که دوسش داشتین. زندگی توی کانادا به عنوان دوتا پلیس مخفی... عجیب بود! اینکه چجوری کارتون از مافیاهای بزرگ کره به بهترین پلیس های مخفی کانادا کشید رو خودتون ام نمیدونستید. شاید این راهی بود که هوسوک براتون باز کرد و شما تصمیم گرفتین ادامش بدین! اما هر چی بود شما الان خوشبخت ترین زوجی بودین که میشد تصور کرد.
The End...
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #تهیونگ #جانگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #یونگی #ادیت #سناریو #فیکشن
۲۲.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.